
اي كاش كه ساده مي رفتي از يادم
اي ساده ترين تو
آتش نمي زدي هر لحظه به جانم
اي پاكترين تو
ديرگاهيست كه خاكسترم دادي به باد
آري مي دانم ، دگر هيچ نيستم براي تو
دلدادگان فراوان غزل گفته اند براي تو
مي دانم كه خسته ابيات من
حتي نرفت به گوشه اي از خاطرات تو
اي تو... اي زيباترين... تو
تو كه چشمه زلال شد از خلوص تو
صفاي كوچه باغ ها ، همه از هواي تو
صفاي تو
باد مست گمگشته در گيسووانت
سبزي همه برگها در نگاه تو
اي از كنارم رفته تو... بيا
بيا و به حال اين مرده كودك پير بخند
اين شكسته كه دل بست تنها به تو
تو بگو... چنين خجسته بود رفتنم؟
كاش زودتر مي فهميدم
تا كه پيشتر راه مي كشيدم از ديار تو
تا كه خنده را ديرپاتر مي ديدم به لبان تو
تو كه اكنون خوشحالي و شادان
به مرگم بخند
كه جان من فداي رنگ خنده هاي تو
تو آتش بزن شبم را
خرد كن قلبم را
من باز هم بلند مي خوانم
دوست دارم تو را
اي ديروز من تو... امروز من تو...
اي فرداي من بي تو