Saturday, October 29, 2005

درست مثل ستون


پاشو! پاشو! بسه ديگه ! اگه باز بشيني و گريه كني دلت ميميره! آفرين!!آفرين!!!!مبادا دوباره ببينمت غمگين! آره! پاشو... از غم و غصه رها شو! محكم وايسا كنارم! تو رو مي خوام به زندگي بيارم! بخند! آره بخند! در گنجه ي غم ها رو ببند! بيا از اين اتاق تاريك بيرون! بيا باهام اين شعرو بخون : خدافظ زخماي كهنه! خدافظ غم هاي مرده! خدافظ اشكاي سرد! خدافظ سختي و درد! خدافظ خونه ي بي باغ! خدافظ كنج اتاق! خدافظ شعراي غمنااك! خدافظ چشماي نمناك! خدافظ دنياي بي رنگ! خدافظ مرگ... خدافظ مرگ
هاها! ديدي چه قشنگ مي خوني؟ ديدي اين شعرو از حفظ مي دوني؟ ديدي فقط با گفتن همين حرفا ، چقد از تو دور شدن غصه ها؟
اين شعرو تو بودي كه يادم دادي... مي گفتي بخونش وقتي دور شد ازت شادي... حالا بذار منم يه شعر يادت بدم... اينو بخون وقتي نمي خواي از پيشت برم : هرجا بري باهات ميام! از خدا فقط تورو مي خوام! اگه بري دنبالت ميام مثل شاپرك! تو نفست پرواز مي كنم مثل قاصدك! همرات ميام تا ته دريا! بالاي كوه ، عمق صحرا! نرو نرو! با من بمون! اگه ميري اين رو بدون ...بي تو شبم همون شبه... اما جاي خوشحالي غمه... بي تو روزم مي گذره... اين دلمه كه تو تنهايي مي شكنه... بمون بمون... باهام بازم شعر بخون... بهم بگو دوسم داري! براي شنيدنش تن مي دم به هر كاري! هر جا بري باهات ميام... آره... جز تو هيچي نمي خوام
هيه... ببخشيد كه يكم بچه گانه بود... اولين بار بود اين مدل رو امتحان مي كردم... مهم اينه كه از ته ته دلم بود... به حرفام خوب گوش كن كوچولو ... حرف اضافي هم نگو... فقط بيا كنار من ، مثل هميشه هم بخند *: تا بعد

1 comment:

Anonymous said...

nemi8doonam be nazaram En sher ke kheili shad bood !