آغوشت را به روی سیاهی شب بگشای
آنجا که فرشته هایی چون تو نگهدارت هستند
تا زمانی که ببینی
نور را
سکوت کن
به خش خش قدم هایم در کوجه ی تنهایی گوش کن
چشم های خسته ات را ببند
و من را ببین
که پشت دروازه ی نگاهت
به انتظار اولین سپیده
طلوعت را زمزمه می کنم
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
7 comments:
to khaamooshi ke bekhanad .... to miravi ke bemanad ... ke bar nahaalake bi barge ma tarane bekhanad....
take care
vaghean zemzeme mikonii? man tamame roozo shabam hamin shode ke cheshamo bebandamo toro negah konam...
salam shoma khahare reza hastin ? dr reza ? hamin alan too comment dooni e reza didam joori neveshtin ke engar khahreshin ? dorosteh?
kheili ghashang bood vaghan!!!!!!!
va ali bood inke neveshti :be khesh kheshe ghadam hayat dar koocheye tanha iy goosh kon :)!!
bebin man kheili ba webloget hal kardam jedi kasi inja comment nemizare???!!!!!!!!!!!!!
...تاریک بود....همه جا...همه چیز
نیستی...حتی لابلای این دودهای غلیظ هم دیگه چشمای تو رو نمی بینم که بهم می خندن ... چشمامو می بندم با درد ...اینجا پر از تاریکیه ...
اشاره کن که بشکفم
حتي در اين يخ بستگي
در اين ترانه سوزي و
در اين غزل شکستگي
طلوع کن طلوع کن
بر اين ستاره مردگي
که از تو تازه مي شود
اين خلوت سرخوردگي
طلوع کن طلوع کن
طلوع کن طلوع کن ،
که بودنم تازه کني
دست مرا بگيري و
با بوسه اندازه کني
طلوع کن طلوع کن
آينه پر مي شود
از جواني خاطره ها
تن تو و شرم من و
خاموشي پنجره ها
طلوع کن طلوع کن
بر اين ستاره مردگي
که از تو تازه مي شود
Post a Comment