skip to main |
skip to sidebar
اي كاش كه ساده مي رفتي از يادماي ساده ترين توآتش نمي زدي هر لحظه به جانماي پاكترين توديرگاهيست كه خاكسترم دادي به بادآري مي دانم ، دگر هيچ نيستم براي تودلدادگان فراوان غزل گفته اند براي تومي دانم كه خسته ابيات من حتي نرفت به گوشه اي از خاطرات تواي تو... اي زيباترين... توتو كه چشمه زلال شد از خلوص توصفاي كوچه باغ ها ، همه از هواي توصفاي توباد مست گمگشته در گيسووانتسبزي همه برگها در نگاه تواي از كنارم رفته تو... بيابيا و به حال اين مرده كودك پير بخنداين شكسته كه دل بست تنها به توتو بگو... چنين خجسته بود رفتنم؟كاش زودتر مي فهميدمتا كه پيشتر راه مي كشيدم از ديار توتا كه خنده را ديرپاتر مي ديدم به لبان توتو كه اكنون خوشحالي و شادانبه مرگم بخندكه جان من فداي رنگ خنده هاي توتو آتش بزن شبم راخرد كن قلبم رامن باز هم بلند مي خوانمدوست دارم تو رااي ديروز من تو... امروز من تو...اي فرداي من بي تو
آغوشت را به روی سیاهی شب بگشای آنجا که فرشته هایی چون تو نگهدارت هستند تا زمانی که ببینینور راسکوت کنبه خش خش قدم هایم در کوجه ی تنهایی گوش کنچشم های خسته ات را ببندو من را ببینکه پشت دروازه ی نگاهتبه انتظار اولین سپیده طلوعت را زمزمه می کنم
خیره شدم
بی هدف
گنگ
رها
خیره به پنجره ی بسته
دلتنگ
مرده
بی صدا
خاموش این حنجره ی خسته
تنپوش ِ این چشم
اشک
همدم گلویم
بغض
یار دستانم
سرما
و در دلم
پوچی
آیا تو آنجایی؟
پشت آن پنجره ی سرد؟
تو هم ملول از این همه درد؟
آیا تو هم آنجایی؟
پشت بخار شیشه؟
به دنبال نور شمع در پس قطره ها؟
خسته از سرما؟
آیا تو آنجایی؟
با تو هستم ناییدا
صدایم کن
به یاد آن روزها
خنده ها
رنگم کن
سبز
رنگم کن
آبی
به یاد آن روزها
دریایم کن
بی نیازم کن
یا صدای پیانو
غرقم کن
در رویا
در لذت
روزهای بارانی را
پرواز بده از خیالم
شب چه بی صداست
روز را هدیه کن به هوایم
ای تو ناپیدا
زمان ِ پریدن است
زمان رفتن
به یاد آن روزها
که بسیار دلیل برای جنگیدن بود
که زندگی کردن دلیل زنده ماندن بود
بال بگشای
در آغوشم بیا
حال که کشتی عمرم لنگر کشیده ست
در بندر به انتظارم بمان
چشمت نه به من
که بر غروب بدوز
و بخوان
و بدان
که من میمیرم
نه به هوای گسستن
که به امید دوباره زیستن
بمان...
بخوان
.
.
.
خیره
بی هدف
گنگ
خیره به این سایه ی قلب
در دل پنجره
که نقش یسته یر
بخار شیشه